نظر شما در مورد مطالب این وبلاگ چیست؟


آمار مطالب

کل مطالب : 371
کل نظرات : 2

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 15

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 28
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 1572
بازدید سال : 7338
بازدید کلی : 176646

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 1572
بازدید کل : 176646
تعداد مطالب : 371
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : دو شنبه 18 شهريور 1392
نظرات

یک سوال مناسب - 1
گفتاری از: صلاح الدین احمد لواسانی

سوال  اول : ترجیح میدهم تمام عمرم را با یک پرسش خوب زندگی کنم تا یک پاسخ بد
***************************
دوست عزیز و جوانم جناب اقای سجاد صادقی سوالی از من پرسیدند. ازآنجاکه پاسخ این سوال میتواند برای همه دوستان قابل توجه و استفاده باشد . درقالب گفتاری به شما عزیزان تقدیم می نمایم .
گفتار :
سوال : " ترجیح میدهم تمام عمرم را با یک پرسش خوب زندگی کنم تا یک پاسخ بد . "
نظرتون در مورد اين جمله چيه?
پاسخ : کل این جمله غلطه ، هم درساختار هم در مفهوم ، پرسش خوب و بد نداریم ....... پرسشها می توانند "* مناسب باشند یا نامناسب "*
پرسش اگر مناسب باشند انسانرا به نتیجه درست می رسانند. و اگر نامناسب باشند ، طبیعی است آنچه حاصل و نتیجه می گردد. نامناسب و غیرقابل استفاده اند ، که شما از عبارت پاسخ بد از آن یاد کردید.
به نظرمن سه عامل عمده پیشرفت امروزی بشردر همه علوم و زنگی روزمره اش این است.
عامل اول :

تعداد بازدید از این مطلب: 310
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : دو شنبه 18 شهريور 1392
نظرات

یک سوال مناسب - 2
گفتاری از: صلاح الدین احمد لواسانی
سوال دوم : آيا به راستي، خواستن، توانستن است؟
*************************************
اینبار سوال بسیارمناسبی از سوی دوست بسیارگرامیم آتا یگانه مطرح شده است که در گفتار زیر تلاش خواهم نمود به آن پاسخی مناسب بدهم.
آيا به راستي، خواستن، توانستن است؟
این سوال را می توان ازدسته سوالات مناسب خواند ، به آن دلیل که اگر پاسخ روشن مناسبی برای آن یافت. تغییرات شگرفی را درزندگی خود شاهد خواهیم بود .........
قبل از پاسخ به این سوال لازم است ابتدا به تعریف مشترک و دقیقی از این دو کلمه بنیادین این جمله یعنی "" خواستن "" و "" توانستن "" برسیم .
معنی خواستن بر اساس تعریف لغات نامه دهخدا :
خواستن : خوا / خا ت َ ] (مص ) ۞ خواهش کردن . (ناظم الاطباء). طلب کردن . طلبیدن .
معنی توانستن بر اساس تعریف لغات نامه دهخدا :
توانستن . [ ت ُ / ت َ ن َ /ن ِ ت َ ] (مص ) (از: توان + َستن ، پسوند مصدری ) پهلوی «توانیستن » ۞ . قدرت داشتن .مقتدر بودن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). استطاعت . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). قوت و قدرت داشتن . (ناظم الاطباء). قدرت داشتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ). توانائی داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قدرت . مقدرت . اقتدار. اطاقه . یارستن . ممکن بودن . مقدور بودن . میسر بودن .

تعداد بازدید از این مطلب: 287
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : دو شنبه 18 شهريور 1392
نظرات

یک سوال مناسب:


گفتاری از: صلاح الدین احمد لواسانی
سوال سوم : آيا ** حق با مشتریست ** ؟
*************************************

استاد : نظرت درمورد این جمله چیه؟

"" حق با مشتری است ""

شاگرد : یعنی تا زمانی که مشتری هست ما هستیم و موفقیت و پیشرفت و درآمد و آینده ما رو تک تک مشتری هامون شکل میدن  ، یعنی ما بدون مشتری : ورشکستگی،  پس  باید   هرچه او می خواهد  و میگوید بفروشیم

استاد : میخوای نظر من رو بدونی درمورد این جمله

شاگرد : صد البته

استاد : این جمله بیمعنی ترین ، دروغترین و مزخرف ترین جمله در تاریخ تجارت است  و اگر شما تا حالا با  همچین  دیدی بازار یابی می کردی ، همه تجارب وابسته به اون را بریز ، و همه کسانیکه این را به توآموختند ، از لیست  دوستانت خارج کن ، چون :

دشمن دانا بلندت میکند

بر زمینت می زند نادان دوست

تعداد بازدید از این مطلب: 326
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : دو شنبه 18 شهريور 1392
نظرات

 

 

روزی به رضا شاه خبر دادند که نرخ درشکه خیلی زیاد شده. رضاشاه تا این خبر را شنید لباس مبدل شخصی پوشید و رفت میدان توپخانه. و یک درشکه چی را صدا کرد و گفت چـقـدر میگیری تا شمیران بری؟
درشکه چی که نمیدانست طرفش کیست، گفت برو ما با نرخ دولتی کار نمی کنیم!
رضاشاه گفت پنج شاهی کافیه؟
درشکه چی: برو بالا
رضا: ده شاهی چی؟
راننده: برو بالا!
رضا: پانزده شاهی چی؟
راننده: برو بالا

تعداد بازدید از این مطلب: 314
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : دو شنبه 18 شهريور 1392
نظرات

 

 

جهان تاریک مقدم بربیگ بنگ است

نویسنده :  صلاح الدین احمد لواسانی

********************************

برخلاف تصوربسیاری از دانشمندان ، انفجار بزرگ نمی توانسته مبداء وآغاز جهان بی پایان و بزرگ هستی باشد .

درحقیقت میتوان گفت : نه تنها انفجاربزرگ اتفاق قدیم نیست، بلکه واقعه ای جدید ومتاخر است و چند مثال و دلیل ساده می تواند این گفته را اثبات نماید.

طبیعتا" این سوال  به ذهنتان خطور می کند  اگر با چند مثال و دلیل ساده می توان  اندیشه ای سترگ مانند انفجار بزرگ را که مبنای علوم فلسفه ، ریاضیات ، فیزیک، شیمی وستاره شناسی نقطه آغاز هستی ندانست. پس این همه نظریه پرداز، دانشمند کجای کاربوده اند که متوجه این امر نبوده و این همه مقالات تحقیقی و تحلیلی ونتایج قابل لمس ارائه کرده اند ، چگونه بدست آمده است . مگر می شود اشتباهی به این بزرگی رخداده باشد.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 331
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : دو شنبه 18 شهريور 1392
نظرات

 

برو گم شو ، اگر می خواهی پیدا بشی .
گفتاری از : صلاح الدین احمد لواسانی
*****************************
در راه های قبلا طی شده ، گم شدن معنی ندارد. روندگان قبلی مسیر را برای پشت سری ها ترسیم و همه پستی و بلندی های آن را نشانه گذاری کرده اند .
اما این امر در مورد مسیرهای تازه که رونده ای هرگز از آن عبور نکرده. گم شدن یکی از احتمالاتی است که باید جدی گرفته شود . اساسا من معتقدم برای پیدا شدن و یافتن راه از چاه انسان راهی به جز گم شدن ندارد. زیرا تا گم نشی که راهی پیدا نخواهی کرد.
در حوزه اندیشه بی تردید گم شدن نه اجتناب ناپذیر بلکه اصلی ترین عامل یافتن است. فلسفه من در زندگی ، اندیشیدن و حتی مسافرت ،گم شدن است .  من بی محابا اما با نقشه و هدف می روم تا گم شوم. اما در حین رفتن مسیر را علامت گذاری می کنم ، و هر جا به این نتیجه  رسیدم که گم شدم و راهی برای ادامه نیست ، با استفاده از علایم تا جایی که راه جدیدی رویت شود باز می گردم و دوباره در مسیر جدید حرکت را آغاز می کنم. از سیر اندیشه که بگذریم در مورد مسافرتها جغرافیایی . من هر گاه به کشوری تازه می روم . بعد از خارج شدن از هتل به قصد آشنایی با آن شهر . سوار اولین اتوبوس در حال گذر می شوم . و تا آخر خط با آن اتوبوس می روم و شهر را در آن مسیر می گردم . سپس تلاش می کنم تا آنجا که می توانم پیاده مسیر رفته را باز گردم . که این کار با بازیابی نشانه هایی که در حین عبور با اتوبوس درذهن ثبت نموده ام صورت می گیرد. هر جا که احساس کنم مسیر بازگشت را گم کرده ام. با صدای بلند داد می زنم : تاکسی ..... در همه جای دنیا این کلمه یک معنی دارد . قطعا و بلافاصله تاکسی جلوی پایم خواهد ایستاد چون این کلمه نیز در همه جای دنیا همین معنی را دارد. پس با نشان دادن کارت هتل و تلفظ کلمه هتل . راننده تاکسی متوجه می شود که من می خواهم به هتل بروم. و این یعنی من در اسرع وقت و حتما به هتل خواهم رسید . در طول برگشت به هتل با تاکسی نیز، دوباره مسیر برگشت را با دقت نظاره و نشانه گذاری می نمایم.

برای  یافتن ، نباید ازگم  شدن ترسید

 

تعداد بازدید از این مطلب: 312
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : دو شنبه 18 شهريور 1392
نظرات

من ، اخلاقیات و اومانیسم
**********************
شاگرد : درود بر شما استاد. خوب هستین؟
استاد : ممنون : به جمع دوستان من خوش آمدید. چه شد سراغی از ما گرفتید؟
شاگرد : ممنون از لطفتون. راستش من داشتم توی فیسبوک می چرخیدم که به صفحه شما برخوردم و بعد از مطالعه اون از حسن قلم و سواد و ادب شما به وجد اومدم و خواستم اگر مایل باشید از دوستان و طرفداران شما باشم
استاد : شما بزرگید ......از تعاریفتون هم ممنونم .من در حوزه های گوناگون می نویسم. چه چیز و کدامیک حوزه برای شما مورد توجه است؟ من صفحه تون رو مرور کردم. نتوانستم علاقمندی های شما را از آنجا استخراج کنم. به چه موضوعاتی از نوشته های من علاقمند هستید؟
شاگرد : عمق مطالبتون و برآمدن اونها از یک دید روشنفکر و دوستدار وطن. بر خلاف یه عده که فقط به منافع شخصی خودشون فکر میکنن
استاد : خواهش می کنم . البته من ایران را دوست دارم ........ بسیار هم دوست دارم. اما این ، شکل جزم اندیشی ودگماتیسم به خودش نمی گیره ، من امروزمعتقد به حفظ کیان ملی ایران هستم ..... اما همچنین معتقدم امروز انسان جهان وطن است . یعنی مرزهای جغرافیایی سیاسی نباید ما رو به ورطه ناسیونالیسم کور بندازه ، تاریخ ایران مملو از حادثه ها و وقایع تلخ و شیرین است . ما زمانی استعمارگر بودیم و گاهی مستعمره .
من به بنیان جدیدی برای اخلاق بشری می اندیشم ، که در آن فرماین الهی نقشی ندارد. اخلاقی انسانی که همه هفت میلیارد انسان ساکن روی زمین و حتی آنانی که در طول تاریخ بشر زیسته و رفته اند. بر آن تواقف داشته اند .
صد البته هیچ وقت با این موشکافی و دقت و انسجام تبیین نشده است.
شاگرد : با وضع فعلی کار شما خیلی سخته
استاد : نه ،
شاگرد : چه تدابیری اندیشیدید؟
استاد : من می گویم. حرفای من زمان مکان ندارد . شاگرد : چطور؟
استاد : حتما خوانده اید زمانی انسان تصور می کرد زمین مرکز هستی است و همه جهان پیرامون آن شکل گرفته؟
شاگرد : بله
استاد : به همین دلیل اشکالات زیادی در فهم جهان پیرامون برای بشر وجود داشت ، و برای چیزی حدود هشت تا پانزده هزارسال .... دانش بشری متوقف این مشکلات غیر قابل تحلیل بود .تا کپرنیک ، گالیله و دیگر همفکرانشان پیدایشان شد .
شاگرد : بله گالیله یکی از قربانیان این اندیشه بود
استاد : 1564 میلادی ، یعنی پانصد صد سال پیش این سد شکست و زمین به گوشه ای از منظومه شمسی و منظومه شمسی نقطه کوچکی در میان دویست میلیاردکهکشان راه شیری از این تاریخ به بعد انفجار اول اتفاق افتاد. و جهان بینی انسان براساس عدم تمرکز هستی در حول زمین باعث گسترش دانش بشری باسرعتی بسیار بالا گردید .
انفجار دوم توسط انیشتین و قانون نسبیتش در شش دهه گذشته باعث رشد خارق العاده دانش بشری گردید
اگر اندیشه ابلهانه مرکزیت زمین فرو نریخته بود..... قطعا هنوز هم ما در کتاب های درسی می خواندیم ....زمین بر گرده گاوی سوار است .
شاگرد : بنابراین نظر شما اینه که خدایی وجود نداره؟
استاد : نه به این شکل ، البته تردیدی ندارم که چنین نیست.
شاگرد : میشه دلایل تونو بدونم؟
استاد : حتما" اگر علاقمند باشید ..... .
شاگرد : بله ، بسیار علاقمندم .
استاد : البته دلایل این موضوع دریکی جمله دو جمله نمی گنجد و بحثی طولانی است .من مقالات مرتبط بسیاری دارم که میتوانید . آنها را بخوانید . ضمن آنکه می توانیم بصورت خصوصی نیز درباره این مسئله گفتگو کنیم.
شاگرد : لطف میکنید.
استاد : اما بحث فعلی من حذف موقت و فرضی مفهومی است بنام خدا ، تا متوجه مشکل اخلاقیات امروز بشر بشویم . و درک کنیم آنچه من بعنوان اخلاقیات بشری عنوان می کنم. پایه ای محکم تردارد تا اخلاقیات الهی ، جالب اینکه همه ادیان بدون استثنا مدعی خدا محوری هستند.چه ادیان توحیدی و چه ادیان چند خدایی . اما برخلاف ادعا آنها وقتی به کنکاش درآن می پردازیم.... متوجه میشویم .... بیش از مکاتب اومانیستی اعصارجدید،اومانیست هستند. ادیان همه انسانرا موجود خاص و برجسته می دانند......
اشرف خلایق . همین مشکل را تشدید نموده ، شما برای رعایت اخلاق در ادیان مستوجب دریافت جایزه و در صورت ارتکاب رذایل اخلاقی مستوجب مجازات می گردید . بهشت و جهنم. منهای مجازاتهای دنیوی.
این یعنی معامله دائم بر سر اخلاقیات و رذایل وقتی پای معامله وسط است آن هم با این غلظت ....تکلیف روشن است که کار به کجا می انجامد.
شاگرد : پس نشانه هایی که از وجود خدا می دن چی؟
استاد : همه نشانی ها جعلی است .مگر نشانی هایی که درمورد مرکزیت زمین می دادند قابل توجیه و پذیرش نبود؟
چندین و چند هزارسال بی چون وچرا بعنوان حکم مطلق پذیرفته شده بود؟
شاگرد : خب شما با چه استنادی این نشونه ها رو رد می کنید؟
استاد : بزارید این رو بعدا"بحث کنیم .الان فقط فرض کنیم که خداهست و فرض کنیم که خد ا نیست. اثبات بودن یا نبودن را به بعد موکول کنیم .
شاگرد : بله حتما
استاد : الان بحث ما در حوزه اخلاقیات هست .
شاگرد : بله
استاد : آیا درمورد اخلاقیات متوجه هستید که اخلاقیات دیکته شده از طرف خدا ادیان و متولیان دینی حاکم بر جهان دیروز و امروز زندگی بشر بوده است.
شاگرد : بله
استاد : خب من می گم حالا فرض کنیم خدایی درکار نیست ، پس طبیعتا بهشت وجهنم هم به طبع آن وجود نخواهد داشت ، و قوانین اخلاقی هم که دین خلق نموده ازسکه افتاده است . حال چه اتفاقی می افتد؟
شاگرد : فکر می کنم دنیایی با این نظم نتونه به موجودیت خودش ادامه بده .
استاد : چرا اتفاقا" من معتقدم با حذف خدا و اخلاقیات الهی جهانی بسیار منظم ترمی تواند بوجود بیاید .بر اساس فطرت انسان .
شاگرد : فطرت انسان از کجا نشات می گیره؟
استاد : فطرت انسان ریشه در خود انسان دارد .همه موجودات هم دارای فطرت هستند. منتها زبانشان وسطح شان متفاوت هست .اما این تنهای چیزی است که در همه انسانها یک شکل است ، می دونید اثرانگشت دو انسان یک جورنیست ؟
شاگرد : بله
استاد : ولی فطرت درهمه انسان ها کاملا همسان و یک شکل است .با چند تا سوال این را بررسی و اثبات می کنم.
انسانی عاقل و سالم را سراغ دارید که خواهان ضرر خویش باشد.
شاگرد : خیر
استاد : خب این یکی ازستون های اخلاقی است که انسان بدون پا در میانی خدا و دین می تواند بنا بگذارد .
در این زمینه می پرسم. ایا دوست دارید کسی به خانه شما آمده و گاو صندوقتان را که پر است از پول خالی کند و برود؟
شاگرد : خیر
استاد : آیا انسانی را سراغ دارید عاقل و سالم که غیر از این فکرکند؟
شاگرد : خیر
استاد : پس این یک خلق مشترک دربین همه انسان هاست ...... درسته؟
شاگرد : بله
استاد : پس وقتی همه انسانها این موضوع را بر می تایند . می توان این خلق را یک قانون اجتماعی تبدیل نمود .
اگر نمی خواهید مالتان را بدزند ، مال کسی را ندزدید.
قانون اول : اگر نمی خواهید مالتان را بدزند ، مال کسی را ندزدید.
آیا برای تصویب و اجرای چنین قانونی نیاز به حضورخدا ، بهشت ، جهنم و یا دین هست؟
شاگرد : خیلی ها اموال دیگران را دزدیدند ولی کسی اموالشان را ندزدیده .
استاد : خب ، آیا با وجود و حضورخدا و قوانین اخلاقیش و بهشت و جهنم و ادیان مبلغش چنین شده؟ یا بدون وجود آنان؟ .......... تا حالاکه خدا بوده ظاهرا ،................. مگه نه؟ ...... هنوز که اخلاقیات انسانی بدون حضور، مفهومی بنام خدا تدوین و اجرا که نشده .... شده ؟
شاگرد : به اعتقاد پیروان اخلاقیات الهی نتیجه اعمال ما یا در این دنیا به دست ما می رسد یا در آن دنیا
استاد : منظورتون اینه که خدا در هنگام وضع قوانین حاضر و قادر است . اما وقتی اخلاقیات زیر پا گذاشته میشه در کناری می ایستد و خودش رو درآخرت نشون میده؟ می ایستد تا گناه انجام شود بعد مجازات می کنه؟
این منطقی است ، خدایی که قادر و توانای مطلق چنین عمل کند؟ خدایی که قادر و توانای مطلق است چنین عمل کند؟
شاگرد : ما آفریده شدیم تا با اعمالمون آزمایش شویم .
استاد : آفرین ، آزمایش بشیم که چی؟
شاگرد : خوبا تو بهشت و بدا تو جهنم. ولی ممکنه یه سری از گناها از طرف خدا بخشیده بشه .
استاد : که چی بشه ، ......... حالا من رفتم به جهنم ، یا شما رفتید به بهشت ......... که چی؟ او که میداند قبل از دنیا آمدن من چه اتفاقاتی می افته ، نه بهتره بگم ، اونکه خودش سرنوشت من رو رقم زده ، امتحان و مجازاتش برای چیه ؟ مگر نمی داند؟
ببینید، در کنه ذات خودتون می دونید این چرخه ، اندیشهای احمقانه است . اما جرات فکر کردن به آن را ندارید؟ نه شما . قریب به همه هفت میلیارد انسان حال حاضر چنین هستند . چون از بعدش می ترسند . ترساندنشان . کمی فکر کنید زمین مرکزجهان نیست و همه هستی هم به خوبی داره به زندگیش ادامه می ده شاگرد : اگر جوابی نمی دم به خاطر کمبود اطلاعاتمه.
استاد : متوجه هستم. اما من مطمئنم بیشتر ترس ناخودآگاه درونی است ، تا عدم آگاهی شما یک بار این گفتگو را مرور کنید، نه صد بارمرور کنید. ببینید منطق غلطی پشت آن است ، دارای پیچیدگی و سفسطه است؟ بعد از هر بار مرور روی یک کاغد بنویسید ، ته دلتون رای مثبت می دهید یا منفی؟
شاگرد : در ظاهر حق با شماست
استاد : یکی ازچیزهایی دیگری که انسان را درنبود اخلاق دینی از آن می ترسانند . فحشاست ؟ درسته؟
شاگرد : بله
استاد : آیا هیچ انسانی عاقل و سالمی را سراغ دارید ازخیانت همسرش و یا تجاوز بیگانه به اون خشنود شود؟
شاگرد : خیر
استاد : این یک خلق انسانی است ، هیچ انسانی عاقل و سالمی تاب خیانت یا تجاوز به ناموسش را ندارد ، پس این می شود
قانون دوم: به همسر خود خیانت نکنید ، به ناموس دیگران احترام بگذارید تا همسرتان به شما خیانت نکند و ناموستان مورد تعرض دیگران قرار نگیرد .
این یک قانون اخلاقی انسانی است که نیاز به حلقه الوصلی مانند خدا و دین ندارد و مورد توافق و قبول همه انسانهاست .
من دو نمونه عرض کردم برای کوتاه شدن سخن که شماهم اذیت نشوید . عرض می کنم. خودتان دهها قانون اخلاقی ، انسانی که نیاز به حضور سایه خدا و دین ندارد می توانید بیابید. و من آن را بعهده خود شما میگذارم.
شاگرد : نه خواهش میکنم. استفاده میکنیم
استاد : بهترین راه جلو گیری ازبروز ناهنجاری بهترین راه تدوین قوانین جزایی متناسب برای کسانی است . که این قوانین اجتماعی را رعایت نمی کنند و زیر پا می گذارند .
مثلا همین قانون بین المللی حقوق بشر . و زیباتر ازآن اولین قانون مدون حقوق بشرکه توسط یک ایرانی بلند همت کوروش گبیر بر روی لوحه ای گلی نقش بسته است . اگر اجرا نشده فقط و فقط بدلیل حضورعواملی چون خدا ودین و سوئ استفاده کنندگان از این حضور است .
شاگرد : استاد اگر بر فرض این که مردی به همسرش خیانت کند و همسر آن مرد نیز به او خیانت کرده و با فرد دیگری رابطه برقرار کرده و بعد از رابطه با هم ازدواج کنند، نتیجه چیست؟
استاد : ببینید ، من حاکم شرع نیستم .البته اعتقادی به شرع هم ندارم. من فقط می گویم.
چو بد کردی مشو ایمن ز آفات
بنظرم اشتباهات گذشته انسان ، ملاک حال امروزاو نیست . اگر انسان به ندای اخلاقی درونی خود گوش نکرده، تا اینجا مسئولش بنظرم خدای خیالی و دین است. ملاک قضاوت از زمانی است که شما می فهمید.
چشمتون باز میشه ........
شاگرد : منظور بنده این است که آن مرد و زن هردو خیانت کرده و بعد با هم ازدواج کردند. آیا باز هم خیانتی اتفاق می افتد؟
استاد : عرض کردم . من حاکم شرع نیستم .من جامعه شناسم و قدری فیلسوف وظیفه من یافتن و طرح حقایق است
قاضی شما فطرت شماست . فعلا .......... ناراحتید ازکاری که انجام شده یا نه احساس رضایت میکنید؟
شاگرد : از کدوم کار؟ خب شما فرمودید که هر عملی بازتابی به همراه دارد که به خود انسان برمی گردد.
استاد : مثال دارم می گم.در مورد مثالی که گفتید. من عرض کردم این خلق ، جزو ذاتی انسان است . من حکم ندادم
ممکن است مردی در تمام طول عمر به همسرش خیانت کند. اما همسر او هرگز فکرخیانت هم به مخیله اش خطورنکند. من می گویم. حکم اخلاق این است .چیزی که بر خود نمی پسندی بر دیگران نپسند
من کی با شم ، که بگویم اگر تو خیانت کردی حتما همسرت هم به تو خیانت خواهد کرد بی برو برگرد
این کار شیادانی است که از این موضوع سوء استفاده می کنند. من هرگز حکم نمی دهم.
شاگرد : شما بزرگوارید
استاد : من در مورد کنه دات و خلق انسان سخن میگم. و می گم. برای داشتن یک جامعه اخلاقی نیازی به وجود
خدا نیست ................ همین ، بودش مخل اخلاقیات است چون فرمان یکطرفه صادر می کنه . مانند
شما حق دارید چهل صیغه و چهار همسر عقدی داشته باشید به جکم خدای اسلام . فرض بگیرید همسرشما حق داشت چهار شوهر داشته باشد. چه میشد؟ ....... شما چه احساسی می داشتید. در این مورد؟
همسر شما همان احساس را دارد که الان یک لحظه بدن شما رامرتعش کرد . این با خلق انسان سازگار نیست
شاگرد : احساس حقارت و نقص شخصیتی میکردم و از زندگی با اون زن خارج می شدم
استاد : نه زن و نه مرد ، اگر نمیتوانستید ، طبق قانون اگر همه حقوق زنانه بود برعکس امروزکه مردانه است.
آیامی دونید همه خدادیان مرد هستند. فقط هندویئسم خدای اصلیش زن است . در حقیقت خدایی وجود دارد که مرد یا زن باشد ، آنانکه خدا را ساخته اند مرد بوده اند ، شما یک پیامبر زن سراغ دارید؟ فکر کنید دراین موارد.
شاگرد : نه
استاد : همین نشون میده یه جایکار می لنگه ،

تعداد بازدید از این مطلب: 294
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : دو شنبه 18 شهريور 1392
نظرات

 

گول ظاهرش را خورد و رفت .
دیگر گول ظاهر ندارد. چه باید بکند.
آیا عوارض و عواقب ناگواری در انتظاراو خواهد بود.
او دیگر گول ظاهرش خورده شده.........
آن کسی که گول ظاهر او را خورده چه سرنوشتی خواهد یافت؟
آیا سرنوشت خوبی در انتظار اوست ؟ ....یا او هم در خطر است؟
او با گول ظاهزی که خورده اکنون چه وضعیتی دارد. چاق شده است؟ یا وزن خود را از دست داده ؟
نظر شماچیست ؟

تعداد بازدید از این مطلب: 358
موضوعات مرتبط: عوارض گول ظاهر خوردگی , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : دو شنبه 18 شهريور 1392
نظرات

 

گول ظاهر چیست؟

گول ظاهر ، جزو گول های فرعی آدمه. که خیلی حیاتی نیست ، درست مثل آپاندیس.
" کمترین عارضه گول ظاهرخوردن هم رو دل و ثقل گرمه . "
بنابراین اگر کسی گول ظاهر شما را خورد ، چیز مهمی را از دست ندادین. چون شما هنوز باطن زیباتون را دارین. . پس متضرر خورنده گول ظاهر شماست.

نتیجه پزشکی :
==========
شما در صحت کامل بسر می برید . و هیچ خطری شما را تهدید نمی کند.

نتیجه اخلاقی :
==========
ما مقصر نیستیم اگر دیگران نمی دانند گول ظاهرخوردن چه طبعاتی دارد.

نتیجه فلسفی :
==========
گفته بودند فیلسوف خوبی میشم. اما باور نمی کردم.....ولی با این صغرا ، کبرا که من چیندم برای این گول ظاهر خوردن ، ظاهرا" بایداین مطلب را جدی بگیرم. ......... شما چی فکر می کنید؟

 

تعداد بازدید از این مطلب: 337
موضوعات مرتبط: عوارض گول ظاهر خوردگی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : سه شنبه 1 اسفند 1391
نظرات


قصه  کوتاهی از :  صلاح الدین  احمد لواسانی

********************************

وقتی کوچیک  بودم ،مثه همه بچه های دیگه مریض می شدم و به دکتر مراجعه می کردم. طبیعی بود که بعد از مطب جناب دکتر کارم به تزریقات چی امروزی و آمپول زن اون روزها می افتاد

با هزار ترس و لرز و بدبختی و ده هزار حیله برای فرار از زیر چنگال خوف انگیز آن فرشته نجات ، تسلیم شده و روی تخت می خوابیدم به سینه .

اون فرشته مهربان به زبون های مختلف تلاش می کرد.  منو قانع کنه . که عضلاتم رو منقبض نکنم . تا تزریق به به خوبی و خوشی تموم  بشه .

اما ترس از سرنگ و سوزن وحشتناکش تو همه جونم رخنه کرده بود . به خواست منطقی اون  نمی تونستم عمل  کنم و همین باعث تجربه ای تلخ  و تکراری از  درد  و رنج  مضاعف ازآمپول  زدن می شد.

اما  بالاخره یک  اتفاق خوب  این  چرخه ترس و فرار از آمپول رو به  پایان خودش رسوند .

یک  بار که به همراه پدر بزرگ مهربون  و دانام ، برای تزریق به آمپول زن مهربانی مراجعه کرده بودیم

تعداد بازدید از این مطلب: 458
موضوعات مرتبط: قصه های کوتاه من , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


رادیو اینترنتی صدای  ایران

این وبلاگ کشکولی بزرگ است ، که همه آثار خود را در آن ریخته ام . و به همین جهت بسیار شلوغ و پر هرج و مرج است. به همین دلیل تعدادی وبلاگ تخصصی و موضوعی ایجاد کردم. که لینک شان را خواهم گذاشت.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود